یه دو سه هفته ایست که در سر نه تنها یک شور بلکه شور هایی دارم ودر دل نیز نور های زیادی داشته و پیوسته در اوج آسمان می باشم و معلوم نیست کی پایین خواهم آمد.به تمام ستارگان هم رازم را گفته و به آنها سفارش کردم که به دیگر ستارگان هم بگویند.با ماه و پروین نه تنها سخن می گویم، بلکه جوک نیز تعریف کرده و بسیار می خندم...
و اما...
در روزی از روزها دورگوئی صدا داد و اندکی بعد صدائی دیگر اندر پی آن که ای فلانی از چه نشسته ای که تو را فرا می بخوانند. چون با شتاب خود را رسانیده و اندکی بعد یافتم که شخص شخیصی است سجاد.آ نام. که ای فلانی دگر بس است تورا رخت سیاه بر تن پوشانیدن و حال وقت آن رسیده است که این رخت سیاه را بر کندن.چون شخصی خ. ز نام روایت کرده است مدت مدیدیست که رخت سیاه بر تن کرده ای.
و نیز چنین شد روزگاری دگر اندر پی آن که باز شخص دگری حسن. ن نام ، که بس است دگر تو را شیون وزاری. که شخصی خ. ز نام روایت کرده است مدت مدیدیست که گریه و شیون بسیار نموده وخود را درریاضت قرار داده ای.
اما من درمانده و بینوا فقط آه ملیحی از دل کشیده وگفتم: چه می شود کرد که آنجا زنگنه است و این عزیزان نیز زنگنه ای.
تا اینکه باز روزی از همان روزها خبری آمد که ای فلانی «در هدیه ای که بدست آورده ای اندکی درنگ کن که نه به کار تو آید و نه به کار او. باشد که در شخص دگر به کار آید و درد کس دگر دوا نماید.»
شنیده بودم آدم این وقت ها افسرده میشه ولی بهت تبریک می گم خوب کنار آمدی ...
اکس هم چیز بدی نیست ولی بهتره وقتی اکس می زنی وبا ستاره ها می چرخی مطلب ننویسی... آحه هیچکی نمی فهمه چی نوشتی...
...
هیچ وقت فکر نمی کردم دروغ دو تا احمق... این طور بتونه نسبت به من بدبینت بکنه ....
بهر حال امیدوارم تندتر بتونم ثابت بکنم ...
اون موقع دیگه اسمت را هم نمی آورم ...بهتره بری با اونا دوست بشی و تا صبح با ماه و مهتاب دور بزنی ...
خلایق هر چی لایق...
به به به میمنت و سلامتی. بینایم که عزیزان گو . . (لقبی که حضرت حسینی می فرمودند) دست به دامن ماه و پروین وسحر و دختر همسایه ی ما و ادبیات کهن این مرز و بوم شده اند تا تنها گویای این مطلب باشند که { پسر دایی گل. من را ببخش من اشتباه کرده بودم ما هنوز هم با هم هم دبستانی ایم و همشم تقصیر این عباس نامرده}
البته لازم به ذکر است که بنده در واقع بی گناهی بیش نیستم و در نهایت کلام اینکه
مردی نبود قالب وب دزدیدن
گر مهندسی قالبی نو آور که نو را حلاوتی است دگر
نوه عزیزم سلام ، فردا زنگ اول کلاس نقاشی داریم ، خانم معلم گفته که نقاشی ها را خودتون رنگ بزنید ، من امروز هزار آفرین هم گرفتم اونم دو تا، فردا هم یک نقاشی از تو بهتر می کشم مثل کلاس دومی ها ، تو هم زریر می گفت نقاشی هات را از رو دست بچه ها کشیدی ، تازه به من هم می گفت دهن لقی....
نقاشیت خشگل بود،عمو پورنگ هم داره شروع میشه ، تو هم برو ببین ، بای بای..
به عنوان یک زنگنه ای شما رو تحسین می کنم البته فک کنم شما کرد باشید ولی من فارسم ریشه در تمدن سال ۱۰۰۰ هجری قمری. منتظر مطالب زیبا و امیدوار کنندتون می مانم