یادش بخیر
... اون موقع ها زنگنه حال و هوایی داشت. ابهتی داشت. اسمش ورد زبونا بود.
... تو همه مجالس حتما باید اقای ... تعریفشو کنه و با زانتیا و پیکان و... مقایسش کنه.
.................................................................
اما حالا چی...
یادم میاد خودم با چه شوق و هیجان و با چه غروری یه وبلاگ براش ساختم .
اما حالا چی...
دیگه دوس ندارم اونجا باشم
دیگه دوس ندارم...
گاهی وقت ها فکر می کنم حق همه ماست که از تشنگی خفه بشیم...یا با جرات تمام داد بزنیم هیچ تمدن بشری را وسط کویر راه ننداختن...
آفرین بر فسفر های خاکستری کله اجداد ما...
عصر می آیم خانه در مورد وبلاگت نظر می دهم...
خیلی به خودت فشار نده...به چه چیز زنگنه افتخار می کنی؟...تعداد دانشجو ها... َتعداد مهندس ها..تعداد قبولی در کنکور..یا تعداد المپیادی ها....
ولی یادت نره با این همه ما کسانی بودیم که سال قبل با افتخار به کسانی رای دادیم که حتی سواد خواندن و نوشتن ندارن!...
می خوای ادامه بدم...
سلام عزیزم ..
هنوز هم که حرف جدیدی نزدی
آسیب شناسی قبایل زنگنه ،حرف بعدی منه
یک سری بزن
این هم آدرس Hozanganeh.persianblog.ir